نفس مامان محمد منصورنفس مامان محمد منصور، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

تقدیم به دومین ستاره درخشان زندگی ما

نام گذاری نی نی گل

وقتی که متوجه شدیم که خدای مهربون تو رو تو دلم گذاشته منو باباعلی یه اسم دختر  و یه اسم پسر انتخاب کردیم . قرار بود اگه دختر بودی اسمتو آترین و اگه پسر بودی منصور بزاریم. میدونی چرا منصور ؟ چون اسم بابای من منصور بود و برای اینکه همیشه اونو یاد کنیم و عزیزجون هم از زمان آجی نیلوفر دوست داشت اگه پسر بود اونو منصور بذاریم ولی برای تو ،گذاشت به انتخاب خودمون  و ما هم همون منصور رو انتخاب کردیم. تو روضه خونی که داشتیم ،ملایی که برامون روضه می خوند وقتی مشکل منو فهمید گفت که تو بچه رو به 12 امام بسپر  و ایشالاه هیچ مش...
31 تير 1391

اتفاقات اولیه در تیر

جمعه 23 تیر:  وقتی بیمارستان بودیم برا  اولین بار خندیدی و بابایی سریع ازت  عکس گرفت.... دوشنبه 26  تیر: من و بابایی و عزیزجون تو رو بردیم بیمارستان نفت تا واکسن ب.ث.ژ بزنی، عصر همون  روزم عزیزجون و خاله نرگس  تو رو بردن پیش دکتر تا چکاب شی و دکتر گفت خدا رو شکر سالمه سالمه... سه شنبه 27 تیر: دوباره من و بابایی  و عزیزجون تو رو بردیم بهداشت  تا بهداشتی بشی، وزنت شده  بود 3200گرم یعنی 280گرم وزن کم کرده  بودی من نگران شدم ...
31 تير 1391

معرفی

                                                                                                         سلام  . . .     سلام ...
30 تير 1391

زمینی شدن دومین فرشته زندگیمون

در تاریخ 23 تیر 91 در ساعت 9 صبح به اتاق عمل رفتم و اونجا همه داشتند آماده میشدن و ساعت 30/9 بود  که عمل شروع شد و آقای دکتر گفت >www.kalfaz.blogfa.com چون بچه داره زودتر  از موعد بدنیا میاد بی هوشی برا بچه ضرر داره و اونو بی حال میکنه ولی بی حسی براش مشکلی نداره و منم قبول کردم بی حس شم. بعد از کمی خانم دکتر گفت  ایشالا که بچه رو به سلامتی  دنیا میاری و هیچ ترسی نداره،  تا داشت این حرفو میزد یه دفعه صدایه بریده بریده گریه نوزادی رو شنیدم اول فکر کردم صدا یه بچه دیگس که تازه متول...
30 تير 1391

عجله تو برای پا گذاشتن تو این کره خاکی

روز چهارشنبه 21 تیر 91 من و بابایی و آجی نیلوفر باهم رفتیم بازار و به سلیقه  بابایی برا اتاق نازت پرده خریدیم.                                                           اول قرار بود اونا را مامان جون بدوزه اما  چون این هفته  نمی خواستیم بریم شوشتر تصمیم گرفتیم خودمون  اونا رو ...
28 تير 1391

روز مادر

فاطمه یعنی شرف، یعنی حجاب فاطمه فخر زنان روز حساب فاطمه یعنی رضای کردگار شاهکار خلقت پروردگار   میلاد فرخنده و با سعادت اسوه ی تمام عیار مکارم و قله ی رفیع  فضائل، صدیقه ی کبری، حضرت فاطمه ی زهرا(س) و هفته ی بزرگداشت مقام زن و روز مادر را به همه ی مادران تبریک و تهنیت می گویم. شنبه ٢٣ اردیبهشت ماه روز مادر بود صبح زود آجی نیلوفر رفت  مدرسه تا امتحان بده اون روز امتحان زبان انگلیسی داشت، وقتی  برگشت خونه من هنوز خواب بودم،بابایی و آجی نیلوفر منو از خواب  بیدار کردن و گفتن روزت مبارک. بابایی برام یه هدیه، یه جعبه  ...
26 تير 1391

تاریخ دکتر برای تولد نی نی گل

امروز _(20/4/91) بازم نوبت دکتر داشتم . من و بابا علی بعد از آموزشگاه رفتیم دکتر . نوبت من که شد رفتم پیش خانم دکتر ،  خانم دکتر اول وزن و فشارمو اندازه گرفت بعد صدای قلبتو  گوش کرد بعد گفت که یه کم فشارت بالاست ، تو سالن منتظر باش و 10 دقیقه دیگه بیا دوباره فشارتو اندازه بگیرم . بعد از 10 دقیقه دوباره منو صدا زد و فشارمو گرفت و گفت : که الان خوبه .             بعد اول تاریخ زایمان رو چون سزارین  بودم برام  30/4/91 زد ...
20 تير 1391

نیمه شعبان

١٥ تیرماه مصادف بود با نیمه شعبان  و ولادت امام زمان (ع)     حضرت مهدی (عج) امام دوازدهم م ا  مسلمانان است که به فرمان خدا  فعلا" از نظر ها غایب است همه  ما منتظریم تا ظهور کند و با ظهورش  تمامی بدی ها رو از بین ببرد.   بیا که خسته اند جمعه های انتطارمان بیا که جمعه هم گذشت دیر شد قرارمان تمام روزنامه های شنبه تیتر می زنند تو آمدی و سبز شد ترنم بهارمان . . .       روز چهارشنبه یعنی 14 تیرماه...
18 تير 1391

دندون درد مامانی

سلام عزیز دلم بالاخره بعد از 10 روز حالم بهتر  شد و تونستم دوباره شروع به نوشتن کنم . چون تو این مدت حسابی دندونام درد میکرد  و خیلی بی تاب بودم** ** و نمی تونستم چیزی  بنویسم ولی الان  بهتر شدم .   از همون 8 تیر که قبلا برات گفته بودم دندون درد من شروع شد و اون روز ما  شوشتر عروسی (پسر دوست عزیز جون)  دعوت بودیم . بعد از ظهر اول رفتیم دستبندتو تحو یل گرفتیم   و بعد رفتیم شوشتر تو عروسی همه سراغ تو رو می گرفتن و من به همه می گفتم که  الحمدوالله خوب هستی و بعد از عروسی ما رفتیم  خونه عز...
18 تير 1391

دزدی از سایت آجی نیلوفر

    سرانجام بعد از نیم ساعت مشاجره   بالاخره تونستم یواشکی این مطالب رو    از سایت آجی نیلوفر بردارم و تو وب تو کپی کنم .   اون میگفت که : نمی خوام مطالبمون تکراری باشه .   ولی من موفق شدم ، بعد از اینکه متوجه   شد گفت که باید عنوان این    وب رو  دزدی از سایت آجی نیلوفر     بذاری من هم قبول کردم .   این ماجرای خیلی جالبی بود و من ،    بابا علی و آجی نیلوفر کلی خندیدیم .     این باحاله   خدا خر را آفرید و به...
18 تير 1391